هنوز
تنهاتر از تنها منم من
همون
بیگانه از خود در تنم من
اگر زیبا به قامت پیرهنم من
پر از احساس عاشق بودنم من
به خود می بالم از اینکه زنم من
زنی که در مثال همتای ماهم
به دنیایی می ارزه یک نگاهم
منی که قلب عاشق رو پناهم
چرا خود بی کس و بی تکیه گاهم
چرا عاشق شدن بوده گناهم
وقتی خدا تن آفرید
از برگ گل زن آفرید
احساس عاشق بودنو
بخاطر من آفرید
من چرا
شیرین بی فرهادم امروز
که برده زندگی از یادم امروز
من بهاری گمشده در باغم امروز
شکسته در گلو فریادم امروز