روایت


ستار

حافظ بیا دوباره غزل کهنه رو بر انداز
شعرم حدیث تکرار تو بیا طرح دیگر انداز
بیا تا دوباره از چشمه غزل جرعه ای بنوشیم
همه کهنه بر کنیم از نو جامه تازه ای بپوشیم
به خونخواهی دل از جوهر و قلم خنجری بسازیم
به صد لشگر غزل فاتحانه تا قلب غم بتازیم
لا لا لا لا لا لالا لا لا لا لا لا
هنوزم گرم نفسهام هنوزم سرشارم از عشق
اما وقت خوندنم نیست اما جای موندنم نیست
مردم از این همه گفتن شعر سرد عاشقونه
من غلام اسمیم که تا همیشه بی نشونه
بیا تا دوباره از چشمه غزل جرعه ای بنوشیم
همه کهنه بر کنیم از نو جامه تازه ای بپوشیم
به خونخواهی دل از جوهر و قلم خنجری بسازیم
به صد لشگر غزل فاتحانه تا قلب غم بتازیم

لا لا لا لا لا لالا لا لا لا لا لا
حافظ مددی کن که دمی مانده از تو آهی
خاکم به زیر پاتا برسم با تو تا سراهی
من یه رودم یه رود به سد نشسته
تن پاک و خسته ام توی دست این صخره ها شکسته
من یه شعرم یه شعر بلند پرواز
رها میشدم اگه گم نمیشدم توی شهر آواز
بیا تا دوباره از چشمه غزل جرعه ای بنوشیم
همه کهنه بر کنیم از نو جامه تازه ای بپوشیم
به خونخواهی دل از جوهر و قلم خنجری بسازیم
به صد لشگر غزل فاتحانه تا قلب غم بتازیم

روایت از آلبوم: بوی دیروز