بعد عمری بی وفایی
با رقیبان آشنایی
رفتی و دیدی که تنها
جز من افتاده از پا
در جهان یاری نداری
در شب تاریک غم ها
یار غمخواری نداری
ای دریغ از آن همه دلدادگی ها
سادگی ، افتادگی ، آزادگی ها
شد نصیب من از این بیگانگی ها
گریه ها ، خندانه ها ،دیوانگی ها
رفتی و در های غم را بر من از هر سو گشودی
گر چه در دلدادگی صد گونه ما را آزمودی
ساده دل من کز همه عالم به تو رو کرده بودم
با همه دیر آشنایی ها به تو خو کرده بودم
دل به عشقت بسته بودم
با غمت بنشسته بودم
مردم از این ناسپاسی
وای از این حق ناشناسی
مردم از این ناسپاسی
وای از این حق ناشناسی
اگر تو ز پا افتاده بودی
به دل شکنی دل داده بودی
دست این افتاده از پا
می گرفتی می گرفتی
جای این نیرنگها ، رنگ تمنا
می گرفتی میگرفتی
اگر تو ز پا افتاده بودی
به دل شکنی دل داده بودی
دست این افتاده از پا
میگرفتی می گرفتی
جای این نیرنگها ، رنگ تمنا
میگرفتی میگرفتی
ای دریغ از آن همه دلدادگی ها
سادگی ، افتادگی ، آزادگی ها
شد نصیب من از این بیگانگی ها
گریه و خندانه و بیگانگی ها
رفتی و درهای غم را بر من از هر سو گشودی
گر چه در دلدادگی صد گونه ما را آزمودی