امشب به بیداری نشسته چشمان خواب آلود من
وین چشم خواب آلوده امشب دارد ز بیداری سخن
نقش رخ زیبای تو بینم به پیدا و نهان
در این دل و در پرده ی ابر سپید آسمان
رقص نگاهم دارد تماشا در ساحل دریای شب
ای موج شادی من تو را جویم در این رویای شب
نالد دل من عاشقانه جور زمان سازد بهانه
از آتش عشق تو نالد وز شوق تو خواند ترانه
این شعله ی غم این عشق سرکش
سوزد سپهدل جانم در آتش
کاز دیده ی بد دورت بدارد
عاشق در این ره جان می سپارد
نقشت نشسته در دیده بی خواب من
بر موج بویت رقصت دل بی تاب من
نقش رخ زیبای تو بینم به پیدا و نهان
در این دل و در پرده ی ابر سپید آسمان