دل ز عشقت بی خبر شد چون كنم
مرغ جان بی بال و پر شد چون كنم
عشق تو در پرده ای كردم نهان
چون سرشكم پرده در شد چون كنم
مدتی رازی كه پنهان داشتم
در همه عالم سمر شد چون كنم
ور نظر در تو فكندم جان و دل
در سر آن یك نظر شد چون كنم
گفتم آخر كار من بهتر شود
هم نشد بهتر ، بتر شد چون كنم