نمیدونی چه سخته پیش چشمات، از خطر گفتن
نمیدونی چه تلخه عاشقونه، از سفر گفتن
تو از من صبر میخواهی، کویرم ابر میخواهی
نمیتونم، نمیتونم.. نمیتونم
اگه زخمی ترینم تو تموم نا تمومی ها
همینه سهم من از تو، که عاشق باشم و تنها
بیا و این دم آخر تو چشم من نگاهی کن
گذشته کارم از گریه، منو با خنده راهی کن
منو با خنده راهی کن
تو میدونی که بی تو از غروب، جاده دلگیرم
چه تقدیری.. خدایا، من چرا بی همسفر میرم؟
بذار عاشق ترین باشم، برای لحظهء آخر
اگرچه بی تو میمیرم، نمیمونم نمیمونم..