دلگیر دلگیرم از او ، از او و آینه هایش
آن خود پسندی که دل را ، خون می کند ادعایش
او سر به بالا و مغرور ، غافل از اینکه همیشه
مردی علی رغم مردی ، افتاده بر دست و پایش
از خیر عشقش گذشتم ، ماندن برایم عذاب است
وقتی که فرقی ندارد ، بود و نبودم برایش
احساس تلخی ندارم ، هر چند وقت وداع است
شاید که شیرین شود عشق ، در آخرین لحظه هایش
دلگیر دلگیرم از او ، از او و آینه هایش
آن خود پسندی که دل را ، خون می کند ادعایش
او سر به بالا و مغرور ، غافل از اینکه همیشه
مردی علی رغم مردی ، افتاده بر دست و پایش
از خیر عشقش گذشتم ، ماندن برایم عذاب است
وقتی که فرقی ندارد ، بود و نبودم برایش
احساس تلخی ندارم ، هر چند وقت وداع است
شاید که شیرین شود عشق ، در آخرین لحظه هایش