به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته
منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده
عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده
تو این تنهایی تلخ منو یک عالمه یاد
نشسته روبرویم کسی که رفته برباد
کسی که عاشقانه به عشقش پشت پا زد
برای بودن من به خود رنگ فنا زد
چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن
برای اون که سایه ست همیشه رو سر من
کسی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد
منو آباد کرد و خودش ویرون شد از درد
به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه ست پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش
به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته