عزیزم برو می خوام تنها باشم
بودنت برای من دردسره
میدونم تو هم دیگه خسته شدی
اگه ما باهم نباشیم بهتره
دیگه حرفی نداریم تا بزنیم
همه درها واسه ما بسته شده
دیگه بسه این قسمهای دروغ
که دلم از عاشقی خسته شده
همه قصه هارو گفتیم واسه همواسه این ترانه هر سازی زدیم
یه روزی راهی آشتی می شدیم
یه روزی تو خط لجبازی زدیم
هر دومون بازیچه غرورو شک
فکر می کردیم همه چی رو بلدیم
بودن ما حکم عادت شده بود
نمی دیدیم که چقدر با هم بدیم
عزیزم برو می خوام تنها باشم
بودنت برای من دردسره
دیگه ترسی از جدایی ندارم
رفتن و موندن تو برابره