در عاشقی پیچیدم


علیرضا افتخاری

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده​ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده​ام
دل را ز خود برکنده​ام با چیز دیگر زنده​ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده​ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده​ام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریده​ام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده​ها منزلگهی بگزیده​ام
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده​ام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده​ام