هرجا که دیدی عاشقی
شکوه از یار خودبر زبان داشت
هر جا شنیدی نا له ای
از دلی ریشه درعمق جان داشت
از عشق او خواندی
هر دم اشک افشاندی
بر او تنها می شدی تسلّا
گاهی با آوازت
با بال پروازت
یارش بودی تا به اوج رویا
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل می سپارد
در دوران پیری
ایّام دلگیری
می خوام باشی تو عصای دستم
من موجم تو دریا
من خاکم تو صحرا
هر جا باشی دربر تو هستم
کاش چون تو بخوانم ترانه
ای خدا حاجتش را بر آور
چون تو نامی شوم در زمانه
این بود لطف داور