جهان سوم


رامش

من تو را میبینم استخوانی و پوست
به گدایی رفته ای بر در دشمن و دوست
من تو را میبینم تشنه تر از دیروز
آن که نان میدهدت نان تو در کف اوست
خاک تو سفره تو سفره تو از کیست
سفره دنیا پر سفره تو خالیست
همه جا منتظرند همه کس میپرسند
ناجی شرق کجاست آن که جنس خود ماست
ناجی شرق تویی ناجی شرق منم
من که با دیدن تو همه جا میشکنم
از چه رو خاک زمین شده تقسیم چنین
یک جهان صدها دست مرز ها مرز شکست
ما جهان سوم او جهانی دیگر
سهم او هر چه که هست سهم ما خون جگر
سهم از ما بهتران ثروت و امن و امان
سهم پا برهنه ها فقر و زندان و بلا
در میآن سه جهان مرز و دیوار از اوست
دشمن بازی ساز رفته در قالب دوست