تصنیف بیات ترک_همچو فرهاد


سالار عقیلی

همچو فرهاد و بود
کوه وکنی پیشه ما
کوه ما سینه ما
ناخن ما تیشه ما
بهر یک جرعهء می
منت ساقی نکشیم
اشک ما باده ما
دیده ما شیشه ما
اشک ما باده ما
دیده ما شیشه ما
اشک ما باده ما
دیده ما شیشه ما
ماه من شاه من
بیا دمی ز برم
بیا ای تاج سرم
بیا بنشین ببرم
دل بیار بیوفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد ومن از یک تیشه بود
او بسر زد من په پای خویشتن
هر که ننشیند بجای خویشتن
آخر ببیند حبیبم سزای خویشتن
آخر ببیند حبیبم سزای خویشتن
اگر دل میبری جانا
اگر دل میبری جانا
روا باشد که دل داری
روا باشد که دل داری
میان دلبران الحق
به دل داری سزاواری
به دل داری سزاواری
دلا دیشب چه میکردی
دلا دیشب چه میکردی
تو در کوی حبیب من
تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل
الهی خون شوی ای دل
تو هم گشتی رقیب من
تو هم گشتی رقیب من
تو هم گشتی رقیب من
تو هم گشتی رقیب من