چو رفت از قلب من شور و نوا رفت
چه دید از من چنین نا آشنا رفت
صفا دیگر ندارد خلوت من
تو گفتی از چمن بادصبا رفت
امان از بی وفایی بی وفایی
امان از بی وفایی بی وفایی
خدایا مردم از درد جدایی
خدایا مردم از درد جدایی
خدایا سوز عشقم را فزون کن
دلم را بیش از این غرق خون کن
ز عقل مصلحت بین توبه کردم
مرا آواره دشت جنون کن
امان از بی وفایی بی وفایی
امان از بی وفایی بی وفایی
خدایا مردم از درد جدایی
خدایا مردم از درد جدایی
به چشمم زندگی رویای او بود
شراب آرزو بی رنگ و بو بود
لبش بوسیدم و مستانه گفتم
شراب کهنه ای در این صبو بود
امان از بی وفایی بی وفایی
امان از بی وفایی بی وفایی
خدایا مردم از درد جدایی
خدایا مردم از درد جدایی