بگذر از کوی ما


مرضیه

بگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما، به هر طرف ببین چو رو کنم
در پی من دوان، گشته پیر و جوان، ازین جنون چه گفتگو کنم
به گریه ندامتم ز انتظار بی پایه ای
چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای
به گریه ندامتم ز انتظار بی پایه ای
چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای
چه گفتگو برای او کنم؟
بر این بلا چگونه خو کنم؟
ای فرزانگان بر دیوانگان این ملامت چرا کنید
کم تماشای ما کنید
از من بگذرید راه خود روید عاشقان را رها کنید
کم تماشای ما کنید
مگر به شهر شما
قسم شما را به خدا
جنون عاشقی تماشا دارد
بسوزد آنکه هست و حاشا دارد
مگر به شهر شما
قسم شما را به خدا
جنون عاشقی تماشا دارد
بسوزد آنکه هست و حاشا دارد
من عاشقم و گنهکار آیا همه شما بی گناهید؟
من گمرهم و بیقرار آیا همه شما سر براهید؟
آیا همه شما بی گناهید؟
مگر به شهر شما
قسم شما را به خدا
جنون عاشقی تماشا دارد
بسوزد آنکه هست و حاشا دارد
بسوزد آنکه
بسوزد آنکه
هست و حاشا دارد
بگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما، به هر طرف ببین چو رو کنم
در پی من دوان، گشته پیر و جوان، ازین جنون چه گفتگو کنم
به گریه ندامتم ز انتظار بی پایه ای
چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای
به گریه ندامتم ز انتظار بی پایه ای
چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای
چه گفتگو برای او کنم؟
بر این بلا چگونه خو کنم؟