دلی داشتم پراز مهر و محبت
نمی خواستم تک و تنها بمونه
بهش گفتم هوادار تو باشه
دلم پر زد هنوز تو آسمونت
نشستم تا دلم برگرده ازخود
هنوزم عاشق و چشم انتظارم
گمون کردم یه روز آروم می گیره
هنورم که هنوزبیقراره
دلم می خواست بسازم با جدایی
ولیکن دشمن جون جدایی
الهی دل بسوزی
الهی دل بسوزی بسوزی
دل من بال و پر زد چون کبوتر
من عاشق که بال و پر نداشتم
هزارون پرده بین ما کشیدند
ولی من دیده از تو برنداشتم
نگفتم با کسی حرف دلم رو
ولی از این و اون خیلی شنیدم
من عاشق شدم ورد زبونها
نگو از عاشقی خیری ندیدم
دلم می خواست بسازم با جدایی
ولیکن دشمن جون جدایی
الهی دل بسوزی
الهی دل بسوزی بسوزی