ای گل از من تو پیمان، گسستی
دل بر عهدی که بستی، نبستی
آتشم زدی، جانا رفتی
آئینه ی دل شکستی
از غم عشق تو بی قرارم
جلوه ای کن به شبهای تارم
در کنار من ، بازآ
روشن کن این شام تارم
از باده ی نوشین تو مستم
از آن زمان کآخر که دل بردی از دستم
آه از دستت، چشم مستت
شمع شب تاریکم ، یک دم بیا نزدیکم
افکن نظر بر رویم، بگذر ز راه کویم
آخر شاهی
یادم کن گاهی
عاشق رویت بودم
بسته مویت بودم
چشم انتظارت بودم
جام و سبویت بودم
آواره در کویت بودم
دل به امید نگاهت بستم
از غم و شادی عشقت مستم
هر چه نشستم تا سحر، هجرت نیامد به سر
تا تو بیایی به برم، چشم امیدم به در
آخر نکردی دلشادم
آخر تو بردی از یادم