شبنم پاکم ، به عالم خاکی ، چرا افتادم
بخت نگون بین ، که در کجا بودم ، کجا افتادم
من همه نورم ، به عالم فانی ، چرا رو کردم
با تن لرزان ، ز چشمه ی نوش ، بقا افتادم
اگر چه در بستر گل ، فتاده ام در برِ گل
نشینم تا سحر ، منم از دنیای دگر
دلم چو آیینه بود ، تهی ز هر کینه بود
نپذیرم رنگ ریا ، منم ویک سینه صفا
فریب رنگ و بو را نخورم من ، که خود نمی پاید این گل و گلشن
نباشد آلوده دامن پاکم ، سحر چو برچینم گوشه ی دامن
کجا بودم من کجا افتادم ، چرا در دام بلا افتادم ؟
ننهم رو ، نکنم خو ، به زمانه ، من ز آسمانم
گر که بی قرارم ، من زِ آشیانم ، چندی جدا افتادم ، جدا افتادم
شبنم پاکم ، به عالم خاکی ، چرا افتادم
بخت نگون بین ، که در کجا بودم ، کجا افتادم
من همه نورم ، به عالم فانی ، چرا رو کردم
با تن لرزان ، ز چشمه ی نوش ، بقا افتادم