از خانمان آواره اماز دست عشقاز دست عشق
سر گشته و بیچاره اماز دست عشقاز دست عشق2
ای کاشکی بودی عدم تا باز رستی از عدم2
می سوزم از سر تا قدماز دست عشقاز دست عشق2
ای کاشکی بودی عدم تا باز رستی از عدم2
پرورده کردمخانمان سر گشته ام گرد جهان2
ای کاشکی بودی عدم تا باز رستی از عدم
گویم به خود افسانه ایاز دست عشقاز دست عشق2
ای کاشکی بودی عدم تاباز رستی از عدم
هر روز و شبدیوانه ای در گوشهویرانه ای2
ایکاشکی بودی عدمتا باز رستی از عدم
گشتم ضعیف و نا تواناز دست عشق از دست عشق2
ای کاشکی بودی عدم تا باز رستی از عدم3