می خوام از آینه ها دل بکنم
اما دل نمیذاره
راه بیفتم، دل به دریا بزنم
اما دل نمیذاره
آینه حرفی برای من نداشت،
غیر تکرار صدای بی کسی
آینه می خواست که باور بکنم،
لحظه هام پر شده از دلواپسی
می خوام از آینه ها دل بکنم
اما دل نمیذاره
راه بیافتم دل به دریا بزنم
اما دل نمیذاره
یه صدای آشنا تو گوش من
میگه آینه را بشکن برو
میگه تا کی میخوای عاشق بمونی
به کسی که بسته پرهای تو رو
راه بیفت غربتو پشت سر بذار
کوله بار خستگی را بر ندار
را بیافت که جاده ها منتظرن
رو به شهر روشنی رو به بهار. رو به شهر روشنی رو به بهار
یه صدای آشنا تو گوش من
میگه آینه را بشکن برو
میگه تا کی میخوای عاشق بمونی
به کسی که بسته پرهای تو رو
راه بیفت غربتو پشت سر بذار
کوله بار خستگی را بر ندار
را بیافت که جاده ها منتظرن
رو به شهر روشنی رو به بهار. رو به شهر روشنی رو به بهار
می خوام از آینه ها دل بکنم
اما دل نمیذاره
راه بیافتم دل به دریا بزنم
اما دل نمیذاره
می خوام از آینه ها دل بکنم
اما دل نمیذاره
راه بیافتم دل به دریا بزنم
اما دل نمیذاره.