گر جان عاشق دم زند، آتش در این عالم زند وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند عالم همه دریا شود، دریا ز هیبت لا شود آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند دودی برآید از فلک، نی خلق ماند نی ملک زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند