آمد نوبهار ، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن ساقی می بیار
مطرب نی بزن ساقی می بیار
بازا ای رمیده بختِ من
بوسی ده دلِ مرا مشکن
تا از آن لبانِ میگونت
مِی نوشم به جایِ خون خوردن
آمد نوبهار ، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن ساقی من بیار
مطرب نی بزن ساقی من بیار
خوش بود در پای لاله ،
پر کنی هر دم پیاله ،
ناله تا به کی ؟
خندان لب شو همچو جامِ می
خندان لب شو همچو جامِ می
چون بهار عشرت و طرب
باشد خزانِ غم ز پی
بر سرِ چمن بزن قدم
می بزن به بانگ چنگ و نی
ای گل در چمن بیا با من
پر کن از گل چمن دامن
سر بنهم به روی دامانت
می نوشم به پای گل ها من
خوش بود در پای لاله
پر کنی هر دم پیاله
ناله تا به کی ؟
خندان لب شو همچو جامِ می
خندان لب شو همچو جامِ می
آمد نوبهار ، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن ساقی می بیار
مطرب نی بزن ساقی می بیار
از چه روی ز جلوه ی بهار
ای بهارِ من تو غافلی ؟
روی خود ز عاشقی متاب ،ای صفا اگر که عاقلی
آمد نوبهار ، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن ساقی می بیار
مطرب نی بزن ساقی می بیار