آرزو


مرجان

دلم می خواد بهار بیاد ، شکوفه ها به بار بیاد
تو این دیار غم نباشه ، مهر و صفا تو هیچ دلی کم نباشه
دلم می خواد با هم باشیم ، مثل گذشته های دور یکی باشیم
رها باشیم ، رها باشیم ، رها باشیم
دلم می خواد کینه ها از دلم بره ، عشق بیاد به دیدنم
ظلم بره ، ستم بره ، ستم بره
دلم می خواد توی رگم ، بجای خون مهر تو بود
توی دل پرتپشم ، تصویری از روی تو بود
دلم می خواد با هر نفس ، اسمتو فریاد می زدم
داد می زدم ، داد می زدم ، داد می زدم
داد می زدم آی آدمها ،آی آدمها
دنیا داره خراب میشه
هرچی که مهر ساخته بودش تو این دیار بی کسی مثل یه شبنم زیر نور
بخار میشه ، آب میشه آب میشه آب میشه آب میشه
کاری کنیم کاری کنیم ، فکری به حال گل کنیم ، بلبل ها رو صدا کنیم
کاری کنیم ، فکری به حال گل کنیم ، بلبل ها رو صدا کنیم ، بلبل ها رو صدا کنیم
سینمون از درد پره ، تو بغض خون نشستمون صدایی نیست
هرچی که هست ، مثل صدف ، یه نقشی از چند تا درّه
این صدف رو بازش کنین ، این درّ رو آزادش کنید
تا رگهامون خون بگیرند ، تن های سوخته از ستم زنده بشند جون بگیرند
تن های سوخته از ستم زنده بشند جون بگیرند