ای سر سبز وطن، آذرآبادگان من
از تو جدا یکنفس، مبادا ایران من
روزگارت بر امان، دور از دست گزند
پشت تو بی لرزه باد، همچنان کوه سهند
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من
آنکه دلش می زند ، نبض جدایی در باد
با او سخن می گویم ، تا نگهدارد به یاد
آذرآبادگان من، جان جانان من است
قیمت خون ارس، رگ ایران من است
خانه شمس و زرتشت آبروی میهن است
چه نزدیک تو باشم، چه در غربت غریب و دور...
تو را نمی دهم ز دست، ای مرز عشق و شعر و شور
مگر بی تو می شود، زمزمه ارس شنید؟
مگر بی تو می شود به معنای وطن رسید؟
سرفراز یاور ایران من
پر غرور خاک ستارخان من