Taraneye Sokout


Hami

خالی ام ! خالی از آواز ، خالی از جرأت پرواز
ای غزل ترین ترانه ! منو از ازل بیاغاز
من رو پر کن از ستاره ، از یه فریاد دوباره
از یه آهنگ قدیمی که خریداری نداره
من رو پر کن از پرستو ، از شب نگاه آهو
از تو خاکستر دریا ، زنده شو ! ترانه بانو
با تو بادبادک رؤیا توی پنجه ها ی باده
بی تو حتی یه چراغم از سر کوچه زیاده

ترانه ی سکوتمو تنها تو می شنوی عزیز
عطر زلال غزلو رو تن لحظه هام بریز

بگو از شب تا خروسخون فاصله چن تا ستاره س ؟
بگو کی لحظه ی ناب اون تولد دوباره س؟
بگو تا سفره ی هف سین چن تایخبندون سرده ؟
لگو چشمای ترانه چن تا بغض رو گریه کرده ؟
بگو با منی که نبض روزگار رو دس بگیرم
بگو تا از این زمونه خنده هام رو پس بگیرم
بگو هستی که بمونم ، پشت زندگی نمیرم
تو که قصه تو قصه نباشی ،‌ از تموم قصه سیرم
ترانه ی سکوتم رو تنها تو می شنوی عزیز
عطر زلال غزلو رو تن لحظه هام بریز