Sokoutha


Marzieh

وای از این دل وای از این دل داد از غم من
داد از دوری وز مهجوری کو همدم من؟
وای از این دل وای از این دل داد از غم من
داد از دوری وز مهجوری کو همدم من؟
با یادت نشسته ام چون تاری گسسته ام گویا و خموش
اما از سکوت من آید عالمی سخن هر لحظه به گوش
با یادت نشسته ام چون تاری گسسته ام گویا و خموش
اما از سکوت من آید عالمی سخن هر لحظه به گوش
بشنو حکایتم آن دم که طاقتم بی تو به سر رسیده
بینم که دیده با اشک محبتم نقش تو را کشیده
دور از تو سوزم امشب زین تب
می آید بی تو جانم بر لب
بیا به دیدار من در شب جدایی
بیا مبر از خاطر عهد آشنایی
بیا به دیدار من در شب جدایی
بیا مبر از خاطر عهد آشنایی
خوشا که امشب بازایی
خوشا که امشب بازایی
وای از این دل وای از این دل داد از غم من
داد از دوری وز مهجوری کو همدم من؟
با یادت نشسته ام چون تاری گسسته ام گویا و خموش
اما از سکوت من آید عالمی سخن هر لحظه به گوش
هر لحظه به گوش