Shakveh


Sattar

این دل دیوونه ی رسوای من ، بسته زنجیری به دست و پای من
رنج عالم را کشیدم روز و شب ، وای از این روز و از این شب های من
هرچه کردم بی تو آرامش کنم ، بر امید مهر تو ، رامش کنم
عاقبت طفل دلم راضی نشد ، غیر خون دیده در جانش کنم
قصه ی رنج و عذابه دل من ، دل من
به خدا خونه خرابه دل من ، وای دل من
دل من ، وای دل من
وقتی لب وا کنم از شکوه ی دل ، قصه ی صد تا کتاب دل من
تو رو هر شب از من دیوونه ی شیدا می خواد
من نمی خوام ، این دل رسوا می خواد ، رسوا می خواد
هر دو تا چشمای من برای تو ، به پای تو
بارون گریه ی هفت دریا می خواد ، دریا می خواد
شکسته آینه ی دل ، جلا نمی گیرد
رسیده جان به لب اما خدا نمی گیرد
بمان تو از حرکت ای پرنده جانم
برس تو مرگ که کار دعا نمی گیرد
برس تو مرگ که کار دعا نمی گیرد
برس تو مرگ که کار دعا نمی گیرد
این دل دیوونه ی رسوای من ، بسته زنجیری به دست و پای من
رنج عالم را کشیدم روز و شب ، وای از این روز و از این شب های من
هرچه کردم بی تو آرامش کنم ، بر امید مهر تو ، رامش کنم
عاقبت طفل دلم راضی نشد ، غیر خون دیده در جانش کنم