Laneye Matrouk


Mohammad Nouri

لانه ی سرد پرستو
در زمستان مانده تنها
انتظاری کهنه دارد
بی نوازش مانده حیران
بسترش خالی ز پرها
روز وشب با غم سرارد ، آه
ای پرستوی مسافر
پرگشا چون مرغ طوفان
گرد غم زین خانه بفشان
این فضا را پرطنین من
قاصد دور دیاران
قاصد دور دیاران

کو کجا شد آن همه شور
آن همه پیمان کجا شد
روزگاران روزگاران
کو سرود گرم دل ها
خنده ی مست بهاران
بانگ نوشانوش یاران ، آه
حلقه ی دستان ما کو
کو کجا شد طعم لب ها
عشق پنهان از نظرها
گرمی تبوآن تپش ها
قصّه ی نجوای شب ها
قصّه ی نجوای شب ها

لانه ی متروک تو ، آه
دیده در راه توبسته
کز دریچه پر گشایی
در نگاه انتظارش
آرزوها پرکشیده
تا تو از در کی درآیی ، آه
ای پرستوی مسافر
پرگشا چون مرغ طوفان
گرد غم زین خانه بفشان
این فضا را پرطنین من
قاصد دور دیاران
قاصد دور دیاران