Ghahr Nakon


Marzieh

ای راز من ای یار
با اینهمه احساس
در جام دلم زهر نکن
بهر خدا قهر نکن
دست نگهدار
از طرز نگاهم
دانی که چه خواهم
بیزارم از این شهر نکن
بهر خدا قهر نکن
دست نگهدار
باشد که تمنا(؟)
سوی تو نهم پا
در جام طرب زهر نکن
بهر خدا قهر نکن
دست نگهدار
بگذر از این بدگمانی
که یه حرف
این و آن مرا
تو چه خوب و مهربانی
مرو از این آشیان مرو
بیا و از گذشته ها
دیگر سخن مگومگو
بجز حدیث عاشقی
به گوش من مگو مگو
از من خطا
دیدی اگر
ترکم مکن
دیگر خطا نمی کنم
خو کرده ام با عشق تو
تا زنده ام
تو را رها نمی کنم
مهر تو را
قهر تو را
به جان و دل پذیرم
گیرم اگر
ترکم کنی
دل از تو بر نگیرم

بگذر از این بدگمانی
که یه حرف
این و آن مرا
تو چه خوب و مهربانی
مرو از این آشیان مرو
بیا و از گذشته ها
دیگر سخن مگومگو
بجز حدیث عاشقی
به گوش من مگو مگو