رزو دارم چون باد بهاری
پر گشایم از گلستان به سویت
عطر خواب آور گل را
نسترنهای زیبا را
بیفشانم به مویت
بشنو
نغمه ای نو میسرایم
به سوی آسمانها میگرایم
در آرزوی دیدارت
در آفاق آبی را به هر سو میگشایم
تو ای بخت گریزان کجایی
که چون رویا به چشمم نیایی
به راهت در انتظارم
که بازآیی به سویم
با لبخند شیرینت
گشایی در به رویم
تو را میجویم ای زیبای گلها
گر چه پنهانی ز چشمانم فریبا
ولی بیهوده میجویم
دریغا از جستجویم
دریغ از روز دیدار