Bist Salegi


Aref

روی دیوار یه عکس عزیزه
عکسی که داره با چشمام همبستگی
از هوای تازه ای لبریزه
این عکس خوب زمان بیست سالگی
انگار همین دیروزه که بودم
من یه تصویراز جوونی واسه پدر
فریاد من طلوع زندگی بود
در حس من عشق رونده مثل سفر
بیست سالگی من خورشید خوبش گم شده
یه اسمه تو تقویم که خط خورده
بیست سالگی ، فصل سبز فصل نور
ای سرحد عشق نمای مرز غرور
صخره درد می شکست تو مشت تو
همین کهنه زخم برات بود حرف دروغ
بیست سالگی من خورشید خوبش گم شده
یه اسمه تو تقویم که خط خورده
ای عکس من ، غریبم تو چشمات
این قامت در تکیده نگو که کیست
تو، باور کن باور کن تو هستم
آه گر چه شکلم که دیگه شکل تو نیست