Bahar Eshghe Man


Lyrics by: Bijan Taraghi
Homeira

ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند
گفتم شنود مژده دیدار تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند
صد شربت شیرین زلبت خسته دلان را
نزدیک لب آرندوچشیدن نگذارند
بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
برخاک بریزندوتپیدن نگذارند
متن ترانه:
ای بهار عشق من
بی روی تو رنگ خزان دارد بهارم
وای از این بی حاصلی
فریاد از این عشقی که من در سینه دارم
اسیر غمت را نمانده دگر
نه شوق تماشا نه ذوق سفر
نهال امیدم نداده ثمر
غم تو چنانم گرفته به بر
که از دو جهانم نمانده خبر
اسیر غمت را نمانده دگر
نه شوق تماشا نه ذوق سفر
نهال امیدم نداده ثمر
غم تو چنانم گرفته به بر
که از دو جهانم نمانده خبر
اگر تو ندانی خدای تو داند
که از غمت آمد چه بر سر من
اگر تو نبودی برابر چشمم
خیال تو بوده برابر من
نسیم بهشتی شمیم بهاری
که جان من آری به پیکر من
بیا که بریزی ز ساغر چشمت
شراب محبت به ساغر من.شراب محبت به ساغر من
مست عشق توام
بی تو چنگ دلم نغمه ای نسراید
از شکسته دلان نای خسته دلان نغمه کی به در آید
اسیر غمت را نمانده دگر
نه شوق تماشا نه ذوق سفر
نهال امیدم نداده ثمر
غم تو چنانم گرفته به بر
که از دو جهانم نمانده خبر