2019-07-14 22:24:31
2011-10-04 06:38:53
2009-12-05 08:51:17
Besedilo Touraj Negahban
افسانه عشق و جنون ٫ رفته ز خاطر تاکنون
آن تک سوار قصه ها ٫ با اسب خود شد واژگون
...
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
...
از من مپرس ای دل چرا آشفته ام آشفته
یا بر لبی چون قصه ای ناگفته ام نا گفته
...
غمگین چو پائیزم از من بگذر
شعری غم انگیزم از من بگذر
...
در حریر گیسوانت دل زمانی خانه می کرد
شکوه ها از بی قراری با من دیوانه می کرد
...
غم که با شادی هم آغوشی نداره
گریه کن گریه که خاموشی میاره
...
دو تا چشمونش منو کشته
تیر مژگونش منو کشته
...
نیمه شبان تنها
در دل این صحرا
...
رهگذار عمر سیری در دیاری روشن و تاریک
رهگذار عمر راهی بر فضایی دور یا نزدیک
...
غم او ، با تو چه گفت ؟
که دو چشم تو نخفت
...
زندگی یه آرزوی مهبمه مگه نه مگه نه مگه نه
یه طلوع ، یه غروب یک دم مگه نه مگه نه مگه
...
نامهربونی، نمی خواهی بدونی، گذشته بر نگشته
رسوای شهرم نمی خواهی بدونی که آب از سر گذشته
...
منه افسرده دل
اینهمه بد تا مکن
...
زمستون که بیاد امروز و فردا
گلها پرپر میشن تو دست سرما
...
راضی مشو که عشقمو کور کنی
نور باشی و شب منو بی نور کنی
...
تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
...
بر تو آن خاطره آسوده سوگند
بر تو ای چشم گنه آلوده سوگند
...
عشق من برتر از اندیشه خود
در خیال از تو بتی ساخته ام
...