2010-03-25 23:56:18
2010-03-25 23:58:15
2010-03-26 00:06:46
Text av Sohrab Sepehri
كفشهایم كو،
چه كسی بود صدا زد: سهراب؟
...
از مرز خوای می گذشتم
سایه تاریک یک نیلوفر
...
پشت دریا شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند
...
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
...
به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.
...
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
...