2011-10-04 06:35:28
Автор слів Saeed Mohammadi Motlagh
السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون
...
لحظه رفتن من شد اما کو جرأت رفتن
آروم میگم خداحافظ ای عشق آخر من
...
عروس و آوردنش با ناز تو گلخونه
گلا رو گزاشتن رو موهاش دونه به دونه
...
اون روزای قشنگ آسمونای آبی
شبها همیشه بود پر ستاره و مهتابی
...
گوش کن ببین از توی باغ صدای خنده میاد
صدای باد و برگ و بالهای پرنده میاد
...
بگو چرا دلم و سوزوندی
منو به بیراهه کشوندی
...
چشم چشم دو ابرو
لب و دهن و یه جادو
...
شده دلم برات تنگ امون از یار دلسنگ
نکن عشق و فراموش منو با غم هم آغوش
...
هر ثانیه این زندگی که رد میشه و میگذره
گفتن دوستت دارم ها لحظه لحظه مشگل تره
...
(Spanish)
بالا بالا بالا
...
اونی که میگفتی ماه شب چهاردست در اومد دراومد
انتظار تلخ شب من خسته سر اومد سر اومد
...
تو رفتی و سفر کردی که برگردی دوباره
دلم تو سینه از غصه یه شب آروم نداره
...
دختری را که دوست داشتم
اسم قشنگش بود پونه
...
یادته تو مهمونی گوشه ی دنجه آلاچیق
من و تو با یک نگاه با هم دیگه شدیم رفیق
...
منم اون دختری که به پای تو نشسته
به یاد عشق پاکت دل به کسی نبسته
...
من در کوچه های شهر عشق بس که دویدم
در انتها جز عکس ماه برم ندیدم
...
دو سه سالیه چشام دنبالته
دل من شب و روز دنبال دلته
...