2010-11-19 14:31:43
2016-10-21 17:19:36
2010-09-26 00:21:00
2010-11-04 03:15:10
ግጥሞች በ Parisa
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمی است ما و غم روی دوست
...
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
...
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
...
آسمان هر شب به ماهِ
آسمان هر شب به ماهِ
...
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ی ما
کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما
...
هنگام می و وقت گل و گلشن جانم گلشن
خدا گشته چمن شد
...
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگردر من نگر بهر تو غمخوار آمدم
...
به حریم خلوت خود شبی
چه شود نهفته بخوانیم
...
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
...
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
...
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
...
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه ایناست
...
شنیدم ماهی ، و هم شاهی
میان دلبران ، بت صاحب ، دلان ، خدا
...
شنیدم ماهی ، وُ هم شاهی
میان دلبران ، بت صاحب ، دلان ، خدا
...
چین زلف مشکین را ، چین زلف مشکین را
بر رخ نگارم بین ، بر رخ نگارم بین
...
بیا ای مونس جانهای مستان
جانهای مستان
...
ای یوسف خوشنام ما
خوش می روی بر بام ما
...
من نمی دانم كه مـن اهل چه ام
یـا كــدامـم، از كـجــایم؟ یا كـه ام
...
همچو فرهاد و بود
کوه وکنی پيشه ما
...
هرچه کُنی بکُن ، مکُن
ترک من ای نگار من
...
به حریم خلوت خود شبی
چه شود نهفته بخوانیم
...
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
...
ای روی تو كعبه دلوقوت روان
چون شمع ز غم ، سوختم ای جان جهان
...
من اگر مستم اگر هشیارم
بنده چشم خوش آن یارم
...
ما برفتیم و تو دانی و دل غمخوار ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
...
ما برفتیم و تو دانی و دل غمخوار ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
...
ماه غلام رخ زیبای توست ای حبیبم
ماه غلام رخ زیبای توست ای حبیبم
...
منغلامقمرمغیرقمرهیچمگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو
...
من غلام قمرم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
...
باز آمدم خرامان تا پیش تو بمیرم
بی تو كجا روم من ای از تو ناگزبرم
...
گفت معشوقی به عاشق کای فتیٰ
تو به غربت دیدهای بس شهرها
...
كس نگذشت در دلم تا تو بخاطر منی
یكنفس از درون من خیمه بدر نمیزنی
...
مطربا نرمک بزن
نرمک بزن
...
نادیده رخت درغم عشقت شده مشکل
یارب
...
باز آمدم خرامان تا پیش تو بمیرم
بی تو كجا روم من ای از تو ناگزبرم
...
ساقی بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نوای بر چنگ
...
نگارا این همه جور و جفا چیست
دلت بر ما نمی سوزد سبب چیست
...
ما مى نروبم اى جان زين خانه دگر جايى
يا رب چه خوش است اینجا هر لحظه تماشايى
...
ما می نروبم ای جان زین خانه دگر جایی
یا رب چه خوش است اینجا هر لحظه تماشایی
...
حدیث زهد رها كن كه آن ره دگران است
تو بندگی خدا كن بدان قدر كه توانی
...
دل ز عشقت بی خبر شد چون كنم
مرغ جان بی بال و پر شد چون كنم
...
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه ایناست
...
ای جهان کهنه را تو جان نو
ای جهان کهنه را تو جان نو
...
از صومعه رختم به خرابات برآرید
گرد از من و سجاده و طاعات برآرید
...
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دل گشای تو
...
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد خون خانه
...
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
...
همه هست آرزویم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
...
شمس و قمرم آمد
شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمدم
...
چــشــم تـو خــواب مـیـرود یـا كـه تو ناز میكنی
نـی بـه خــدا كــه از دغــل چشـم فراز میكنی
...
عقرب زلف کجت با قمر قرینه
تا قمر در عقربه ، کار ما چنینه
...