2010-05-10 03:41:15
2010-05-10 03:39:00
2010-05-10 03:27:50
2010-05-10 03:35:56
2010-05-10 03:42:40
2010-05-10 03:38:02
2010-05-10 03:46:20
2010-05-10 03:31:29
2010-05-10 03:34:44
2010-05-10 03:47:25
2010-05-10 03:40:01
Text av Nima Youshij
جوی میخواند در دره خموش
با مه آلودی صبحی هم بر
...
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
...
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
...
در شب ِ سرد ِ زمستانی
کورهی ِ خورشيد هم ، چون کورهی ِ گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد .
...
داستان زندگی من به هیچ آئین نخواهد شد جدا
...
شامگاهان که رؤيت ِ دريا
نقش در نقش مینهفت کبود ،
...
صبح چون روی می گشاید مهر
روی دریا سركش و خاموش
...
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
...
خانه ام ابری ست
یكسره روی زمین ابری ست با آن
...
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
...
« ری را»...صدا می آید امشب
از پشت « کاچ» که بند آب
...
تورا من چشم درراهم
شباهنگام که میگیرند درشاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
...