2014-05-20 18:26:15
2011-11-29 06:55:37
Besedilo Fazlollah Tavakol
به شام تیره ام صبح سپیدی
طلوع تازه ای نور امیدی
...
به سحر مرغ حق زد این ترانه
که جهان سر به سر بود فسانه
...
خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
...
پاییز برای باغچه ها فصل سکوت و ماتمه
فرصت بودن گلها رو ساقه ها خیلی کمه
...
راضی مشو که عشقمو کور کنی
نور باشی و شب منو بی نور کنی
...
برو برو که خسته ام از شکستنم
من عاصی از هر عشق و هر دل بستنم
...
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اینجا کردم عادت
...