2017-05-21 01:41:07
ግጥሞች በ Dariush Taghipour
از همه گر رها شوم ، از تو جدا نمیشوم
تا تو زمین سجدهای ، سر به هوا نمیشوم
...
از این بیراهه سرسبز هزاران کس هزاران روز می رفتند و تن را در شمیم شعر کوهستان به دست خلسه میدادند
سحرگه شیر داغ کلبه کوهی چه سکر آتشینی داشت.
...
ای تو برایم همه کس
جدا نبودی یک نفس
...
اومدی خسته رفتن، گفتی شونه هاتو می خوام
مهربونی نشنیدم، بگو که صداتو می خوام
...
[ مانی ]
مینویسم با سکوتم مثل رویا مثل یه خواب
...
ای کاش میشد ای کاش ، هر لحظه از تو گفتن
در مسلخ شکستن ، در آینه شکفتن
...