2016-10-21 17:19:36
2011-12-03 23:24:11
2012-01-13 15:35:36
Автор слів Alireza Eftekhari
تو مرا به خدا بشناسی چون خار مغیلان در چشم تو خارم
چه کنم چه کنم ز فراغت کو پای گریزم کو راه فرارم
...
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
...
این همه آشفته حالی ، این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو ، از تو دارم ، از تو دارم
...
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
...
عزم آن دارم که امشب مست مست
پای کوبان شیشهی دردی به دست
...
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
...
ای دل اگر نخواندت ، ره نبری به کوی او
بی قدمش کجا توان ره ببری به سوی او
...
امید جانم ز سفر باز آمد شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیز آن که بی خبر به ناگهان رود سفر
...
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
...
وقتی دل سودائی می رفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
...
چو دیدی بی قرارم گذشتی از کنارم
به یادت ژاله می زد ز چشم انتظارم
...
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
...
دل سنگی تو وفا نداره
وفا نداره
...
ای وای من، ای وای من
زد این دل شیدای من
...
بیا یاری من کن مبادا بیافتم که مستم
هواداری من کن که پیمان وفا را نشکستم
...
بین مادر اشک سوزانم چه کرد با یادت به دامانم
که اکنون ندارم به سوی تو راهی که دور از تو دیگر ندارم پناهی
...
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
...
از غم تو دیوانه شدم نغمه غریبانه شدم
داغ دل گره شد به گلو بغض من طلسم من آرزو
...
هنگام شب آمد
دل در طلب آمد
...
آه ای صبا
چون تو مدهوشم من
...
خداحافظ، خداحافظ هوس های من ای برای من
جدا از من شما باشید و ماجرای من
...
اگرسروی به بالای تو باشد، نه چون قد دل آرای تو باشد
واگر خورشید در مجلس نشیند، نپندارم که همتای تو باشد
...
کو یاری تا به دیارم برساند پیغامم را به نگارم برساند
کو غمخواری به کنارم بنشیند دلدارم را به کنارم برساند
...
ماهیگیر آی ماهیگیر نرو دریا نرو دریا
روی امواج خروشان قایقی شکسته
...
اشک و آهم زاد راهم، می روم و دست دعا بر آسمان دارم
دور از یاران افتاد خیزان می روم دام بلا به پای جان دارم
...
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غم گسار و غم نشین و مونس شبهای من
...
مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق امد و من دولت پاینده شدم
...
شب تار جدایی هوای گریه دارم
به کجا امشب ای دل ازین غم سر گذارم
...
گفتم: مگر ای نازنین قصد جان داری؟
بار غم از دوشم چرا بر نمی داری؟
...
مستم اگر من ، مست نگاهت
جز می عشقت باده نخواهم
...
کجا سفر رفتی؟ که بی خبر رفتی؟
اشکم را چرا ندیدی؟ از من دل چرا بریدی؟
...
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
...
وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا همنشینت خار و خس بود
...
هنگام شب آمد
دل در طلب آمد
...
شب که از ساز دلم ناله برخیزد
نغمه ها در جان من شعله میریزد
...
چندانکه گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
...
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی ما مانده بی کس
...
عزم آن دارم که امشب مستِ مست
پای کوبان شیشه دُردی بدست
...
عشق تو آتش جانا زد بر دل من
بر باد غم داد آخر آب و گل من
...
یادم آمد
شوق روزگار کودکی
...
زیر چتر سبز باران
برگ لرزان درختان
...