2011-10-04 06:35:29
2011-10-04 06:39:18
2014-04-02 22:40:43
2014-04-08 03:15:27
2015-05-04 20:55:44
2012-01-24 01:23:39
2011-12-22 15:34:54
Автор слів Ali Pahlavan
میونه بلور بارون
عکس خورشید طلائی
...
نمی دونم نمیدونم چرا امشب پریشونم
میخام از عشق بخونم باز ولی انگار نمیتونم
...
هدیه میكنن ابرای بهار
در گوهر آسمونی رو
...
میخوام که با تو باشم تموم لحظه هامو
بیام به پات بریزم همه ترانه هامو
...
صدا کن ماهی تنهای توی تنگ بلور رو
صدا کن شبنم گلبرگ سپید آرزو رو
...
گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن یاره
اما خورشید رو پوشونده ابری که تاریکه و تاره
...
یه روزی زیر گنبد نیلی بود یه گلدون تنهای تنها
خالی بود جای گل توی قلبش لونه داشت تو سینش غم دنیا
...
جای لبخند اقاقی بین گلهای تو باغچه
گل لبخند تو مونده توی عکسای رو تاغچه
...
میگی دنیای ما پر از رنج و غمه تموم زندگی غصه و ماتمه
دلم گرفته باز از این شبای تار از ابرای سیاه زمستون و بهار
...
گفتی می خوام رو ابرا همدم ستاره ها شم
تو تک سوار عاشق، من پری قصه ها شم
...
شب بود و ستاره توی کهکشون
غم بود و نگاهی رو به آسمون
...
واسه چشمک زدن ستاره ناز میکرد
وقتی که مرغ دل نغمه آواز میکرد
...